تاریخ اسطوره ای – تاریخی ترکها در کتابهایی با نام اوغوزنامه فراهم آمده که یکی از آنها “تاریخ اوغوز” رشیدالدین فضل الله همدانی است. این اوغوزنامه را روایت اسلامی اوغوزنامه ها می دانند. چراکه این روایت در دوران همه گیری آموزه های اسلام نوشته شده و لاجرم نمی بایستی با روایت های کتابهای مقدس در تضاد باشد. بنابراین نسب ترکهای ترکستان به حضرت نوح و فرزندان وی رسانده شده است. نوح را سه پسر بود که ربع مسکون جهان را، بین این سه فرزند تقسیم نمود. عربها از نسل سام و آفریقایی ها از نسل حام و ترکها از نسل یافِث می باشند. یافث همان اولجای خان است که طبق نوشته رشیدالدین همدانی، قشلاق و یایلاق وی بر زمین ترکستان در حوالی «ارتاق» و «کرتاق» در حدود اینانج شهر و «بورسوق» و «قرا قوروم» بود. و در این موضع دو شهر است «تلاس» و «قاری صیرم» که مسکن ترکهاست.
اولجای خان پسری به نام دیب یاوقوخان به دنیا آورد. این پسر هم صاحب چهار پسر با نامهای قراخان، اورخان، گورخان و کرخان بود.
اوغوز فرزند قراخان است که وقتی متولد شد تا سه شبانه روز شیر مادر نمیخورد. مادر بسیار نگران بود تا اینکه در خواب دید که نوزادش به وی می گوید که اگر به خدای یکتا ایمان بیاوری، من پستانت را به دهان می گیرم. این زن پنهان از همه به آفریدگار یکتا ایمان می آورد و این چنین میشود که اوغوز شیر مادر خورد و در یک سالگی لب به سخن گشود و گفت نام من اوغوز نهید. داستان اوغوز اینگونه آغاز میشود.
اگر بخواهیم ترکهای کهن ترکستان را به دو گروه عمده تقسیم بندی کنیم، باید از ترکهای اویغور و اوغوز نام ببریم. اویغورها هم اینک نیز در ترکستان و چین و ماوراء النهر مانده اند ولی بخشی از ترکها که از آنها جدا شده و راه غرب پیموده و اینک در سرزمینهای ترکمنستان، آذربایجان، ایران، ترکیه ، شرق اروپا، سوریه و عراق زندگی می کنند، ترکهای اوغوز را تشکیل می دهند.
اوغوزخان را شش پسر با نامهای گون خان، آی خان، اولدوز خان، گؤی خان، داغ خان و دنیز خان بود. هر کدام از این فرزندان هم چهار فرزند به دنیا آوردند. این فرزندان ایلهای بیست و چهارگانه اوغوزها را به وجود آوردند که هنوز هم نامهای این ایلها در ایران و آذربایجان و دنیای تورک ورد زبانهاست و از آن جمله است ایلهای بیگدلی، بیات، سالور و افشار(اوشار) که ما زنجانیها عموماً از همین تباریم. هر یک از این ایلها برای یک خود یک مُهر (یا تامغا) و توتم (یا اونقون) دارند.
اوغوز در روایت رشیدی چون یکتاپرست میشود، به مصاف پدر و عموهای خویش می رود و بعد از غلبه بر ایشان و جلب حمایت آنان و با کمک فرزندان و لشکریانش، به فتح مناطق مسکونی آن روز و ارسال ائلچیان به چهارگوشه جهان می پردازد. ابتدا مناطقی از هند در جنوب و سرزمین تاریکی در شمال، که سیبری و حوالی قطب شمال است، فتح میشود. سرزمین ظلمات همان قطب شمال و سیبری و شمال دریای خزر است که روایتهای اسلامی محل سکونت حضرت خضر را در آن نواحی می دانند. بعدها که این نواحی از تاریکی به درآمد و انسان پایش را به آن گذاشت، معلوم گشت که به جای حضرت خضر، جناب خرس در آن خانه دارد.
به نوشته رشید الدین همدانی، «قیل براق» ولایتی در حدود تاریکی است. مردان آن دیار چون خوش چهره نبودند، در زمان حمله اوغوزخان، زنان آن ولایت به مردان دشمن متمایل میشوند و دلیل آن به نوشته همین کتاب، « از غایت کیر دوستی زنان» بوده است.
مسیر حرکت اوغوز و لشکریانش احتمالاً از طریق شمال دریای خزر بوده است. چرا که قبل از فتح خراسان و ایران، در ابتدا شروان و شماخی فتح میشود.سپس اران و موغان و سپس دیاربکر و شام و کردستان و سپس روم و فرنگ گشوده میشود. آنگاه دمشق و مصر فتح میشود و بعد از آن است که در دور برگشت، کار به بغداد و بصره و سپس پارس و کرمان می رسد و آنگاه در نهایت امر فتح عراق (منظور نواحی مرکزی بزرگی از ایران امروزی همچون ری ، قزوین ، همدان، قم، و… که زنجان هم جزء آن بوده است) و پایان کار با مازندران و آمل و ساری و گرگان و استرآباد و خراسان است. بعد از مرگ اوغوزخان که هزار سال زندگی کرد، فرزندان وی کار پیشروی پدر را ادامه می دهند و در این اوغوزنامه شرحی – هر چند بسیار مختصر – بر اولاد و احفاد اوغوز تا تسلط ایشان در دوران سلاجقه بر روم شرقی آورده شده است.
در این کتاب جز یکبار نامی از ایران برده نشده و به جای آن کلمه «عراق» که اشاره به مناطق وسیعی از ایران مرکزی امروزی است، شده است. تنها یک بار از «ممالک ایران» سخن رفته است. از نام «آذربایجان» هم استفاده نشده است.
در اوغوزنامه اویغوری که پیشتر به معرفی آن پرداختم، اوغوز در نوزادی و زمان تولد سخن می گوید ولی در روایت اسلامی یعنی همین اوغوزنامه، اوغوز در یک سالگی لب به سخن می گشاید. این به این دلیل میتواند باشد که در فرهنگ اسلامی جایگاه حضرت عیسی که در زمان تولد لب به سخن گشود، باید محفوظ بماند و کسی نباید با او هماوردی کند. درباره شهرهای مکه و مدینه نیز آمده است: «اوغوز به مکه و مدینه ایلچی فرستاد سبب آنکه شنیده بود که خاک آدم از آنجا است، فرمود تا قدری خاک از آنجا بیارند. ایلچی آنجا رفت و خاک بیاورد و قدری بر تن خود مالید و شکرانۀ حق گزارده و با پسران و امرا گفت: آدم از خاک بود و با خاک پیوست و ما نیز همه با خاک پیوندیم».
در این اوغوزنامه از شخصی به نام «قارو دده کزنچوک» نام برده میشود که در دوران پادشاهی «اینال یاوقو خان» از نوادگان اوغوز، سمت مشاور و راهنما و پیر قوم را داشته است. این زمان مصادف با ظهور پیامبر اسلام بوده است و پادشاه همین دده را که در ادامه مشخص میشود «دده قورقود» معروف ماست، به دیدار پیامبر اسلام می فرستد. خواجه رشیدالدین همدانی می آورد:«و در دور این پادشاه ظهور پیغمبر ما محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم بوده و قارو دده کزنچوک به رسالت به خدمتش فرستاد و مسلمان شد و این قورقوت از نسل بایات است پسر قراخوجه، و او عظیم عاقل و دانا و صاحب کرامات بوده است و در عهد اینال خان صیریاوقوی بیرون آمده و صاحب این روایت تقریر می کند که عمر او دویست و نود و پنج سال بوده و سخن نیکو و کرامات گفته و حکایات او بسیار است و علی حده بیاید». رشیدالدین در ادامه، برخی از راهنمایی های قورقوت آتا را می آورد اما برای شناخت وی باید کتاب «دده قورقود» که اثری حماسی و به زبان ترکی اوغوزی است و یکی از اوغوزنامه ها به حساب می آید و افزون از دویست سال پیش، نسخه خطی آن کشف شد، و از آن تاریخ بارها و بارها چاپ و به زبانهای دیگر ترجمه شده، مورد مطالعه قرار گیرد.
نفوذ اسطورۀ گرگ خاکستری در این کتاب رشید الدین همدانی هم مشاهده میشود. تومان خان یکی از پادشاهان اوغوز که نامش را دده قورقود بر وی نهاده و به لسان جانوران آگاهی دارد، میخواهد که تاج و تخت را از پدربزرگش کول ارکی خان تحویل بگیرد. تومان جوان است و کول ارکی پیر. تومان خان به سخن گرگ، که آوازش شنیده میشود، واقف است. رشید الدین می آورد:« در وقت آش خوردن، گرگی پیر آواز کرد. چون تومان خان بر زبان جمله جانوران واقف بود، معلوم کرد که آن گرگ چه می گوید. گفت دریغا که پیر شدم و دویدن و رسیدن نمی توانم و اگر می رسم گرفتن نمی توانم، و اگر می گیرم نمی توانم دریدن. و این سخن چون تمام شد، گرگی جوان در جواب آن گرگ پیر گفت: اگر تو پیر شده ای و نمی توانی ، ما می توانیم و هر جوان که پیر را مدد نکند، او را چه اعتبار باشد؟».
در تاثیر وجه اسطوره ای بر اوغوزنامه رشیدی، یکی هم اینکه گنهکاران را برای اثبات گناه کار بودن یا نبودن، به مصاف اژدرها می فرستند. قوری تکین فرزند بغراخان که به تهمتِ زن بابایش گرفتار آمده و از دو چشم نابینا گریده، برای اثبات بی گناهی، به زیستگاه اژدرها می رود و چون اژدرها قوری تکین را بی گناه و پاک می یابد ، زبان بر دو چشم وی می کشد و بینایی اش بر میگردد.
در اوغوزنامه اویغوری فرزندان اوغوزخان به دو گروه «بوز اوق» و «اوچ اوق» تقسیم می شوند. در اینجا هم چنن است. معنای بوزاوق در اوغوزنامۀ اویغوری، «تیرهای خاکستری» است ولی خواجه رشیدالدین همدانی در این اوغوزنامه آن را به شکل «بوزوق» از مصدر «بوزماق» آورده، به این اعتبار که کمانی که آن سه فرزند یافته بودند، اوغوزخان آن را به سه قسمت پاره کرد و بین سه فرزند تقسیم کرد و به دلیل همین پاره شدن کمان یکپارچه؛ نام این گروه را «بوزوق» نهادند.
درباره نام اقوام «خلج» و «قارلوق» که در هر دو اوغوزنامه در این باره اطلاعاتی آمده، دلیل نام گذاری اندکی متفاوت است. خلج در روایت اویغوری ابتدا «قال آچ » به معنای« بمان و باز کن» است که اشاره به کلبه ای داشت که در زمان فتوحات سرزمینها دربهایش بسته بود و گروهی در آنجا ماندند تا درب را باز نمایند و از همین روی «قال آچ / خلج) نامیده شدند ولی در این اوغوزنامه خلج ابتدا « قال آج» به معنای «گرسنه بمان» بود؛ به این اعتبار که زن یکی از لشکریان در راه وضع حمل میکند و این سردار به همین دلیل از قافله عقب می ماند و اوغوز او را ملامت می کند که چرا به خاطر وضع حملی از راه و لشکر بازماندی و چون چنین کردی همینجا گرسنه بمان. (قال آج).
درباره قوم قارلوق هم این اختلاف وجود دارد.
در اوغوزنامه اویغوری دلیل نامگذاری قوم قارلوق این بود که بعد از فرار اسب اوغوزخان به کوه برفی، سربازی دلیر به جستجوی اسب پرداخت و بعد از نه روز اسب فراری را بازیافت و با چهره ای پوشیده از برف به حضور اوغوزخان رسید و و از این روی اوغوزخان نام وی را قارلوق نامید ولی در این اوغوزنامه، عده ای به دلیل بارش برف از راه و اوامر اوغوزخان بازمی مانند و به همین دلیل «قارلوق» ،که از کلمه قار (برف) مشتق شده، نامیده میشوند.
کتاب شجره تراکمه تالیف ابوالغازی بهادرخان و کتاب دده قورقود مشتمل بر دوازده داستان حماسی مربوط به ترکهای اوغوز از دیگر اوغوزنامه ها هستند.
