شکست احزاب طرفدار مسکو در انتخابات مولداوی، تنها آخرین نمونه از مجموعه شکستهای پیدرپی این کشور است.
نوشتهٔ آدریان کاراتنیکی*
منبع: فارن پالیسی
۵ اکتبر ۲۰۲۵
در ۲۸ سپتامبر، رایدهندگان مولداوی بهطور قاطعانه احزاب طرفدار روسیه را رد کردند و به حزب طرفدار اروپا به رهبری رئیسجمهور مایا ساندو اکثریت پارلمانی قاطع دادند. این پیروزی، که با وجود عملیات گسترده تأثیرگذاری مالیشده توسط روسیه بهمنظور سوق دادن انتخابات به نفع خود به دست آمد، تنها آخرین نمونه در یک سلسله شکستهای ژئوپولیتیک مسکو است.
برخلاف غرور و شیفتگی رئیسجمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، او از زمان آغاز تهاجم تمامعیار خود به اوکراین در سال ۲۰۲۲، خسارات هنگفتی به منافع منطقهای و جهانی روسیه وارد کرده است. سیاستهای پوتین از منظر نظریه واقعگرای رفتار دولتها منطقی به نظر نمیرسد و تنها با بررسی انگیزههای شخصی و روانشناسی رهبران خاص میتوان آنها را توضیح داد.
-فهرست شکستهای روسیه طولانی است.
مهمترین و دراماتیکترین آن در اوکراین رخ داده است، جایی که مسکو زمانی بر جمعیت طرفدار روسیه حساب باز میکرد. با این حال، تهاجم پوتین، الحاق کریمه در ۲۰۱۴، تحریک جنبشهای جداییطلب خشونتآمیز، و سیاستهای اشغالگرانه او در مناطق تحت کنترول مسکو، نظر عمومی شرق و جنوب اوکراین را که عمدتاً روسزبان بودند، علیه روسیه تغییر داد. امروز، این تغییر نظر عمیقاً ریشه دوانده است، بهویژه با توجه به جنایات جنگی و تلفات سنگین انسانی که روسیه در سه سال و نیم جنگ بر جا گذاشته است.
وقتی جنگ پایان یابد، روسیه با یک اوکراین مسلح و متحد روبرو خواهد شد که جمعیت آن نسلها به دلیل زخمهای تجاوز روسیه متحد خواهند بود. یک نیروی نظامی قوی اوکراینی، متشکل از مبارزان ماهر و با تجربه و تقویتشده با تسلیحات و تاکتیکهای نوآورانه، همراه با اروپا برای بازداشت تهدید روسیه و محدود کردن نفوذ آن در اروپا عمل خواهد کرد.
به هر معیار و استانداردی، تهاجم روسیه به اوکراین توانایی مسکو در اعمال قدرت در حوزه نفوذ سنتی خود را به شدت کاهش داده است. این جنگ نه تنها منابع نظامی روسیه را تحلیل برده و مشکلات عمیقی برای اقتصاد آن ایجاد کرده، بلکه اشغال نظامی و الحاق سرزمینهای اوکراینی، بیشتر نفوذ مسکو در کشورهای نوظهور پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را نیز تضعیف کرده است.
-انحطاط نفوذ روسیه در کشورهای همسود و اوراسیا
شورای همکاری کشورهای مستقل (CIS)، که زمانی ابزار اصلی روسیه برای بازسازی صلحآمیز کشورهای پساشوروی بود، اکنون درهم شکسته است. اتحادیه اقتصادی اوراسیا که روسیه حدود یک دهه پیش بهعنوان جایگزینی برای اتحادیه اروپا ایجاد کرد، به یک بلوک تجاری کوچک با چهار عضو ثابت محدود شده است: روسیه، بلاروس، قزاقستان و قرقیزستان. اگرچه ارمنستان هنوز عضو رسمی است، پارلمان این کشور رسماً در فبروری الحاق به اتحادیه اروپا را تصویب کرد، که واکنش هشدارآمیز معاون نخستوزیر روسیه، الکسی آورچوک، را به دنبال داشت.
قطع روابط تلخ ارمنستان با روسیه در سال جاری، هم به دلیل نگرانی از بیتوجهی مسکو به حاکمیت همسایگان و هم به دلیل عقبنشینی حمایت از ارامنه در ناگورنو-قرهباغ بوده است. با توجه به تلخی روابط، ترمیم آن در آینده نزدیک بعید به نظر میرسد — تحولی شگفتآور با توجه به وابستگی سنتی ارمنستان به روسیه.
روابط روسیه با آذربایجان نیز به شدت خراب شده است. پس از عملیات پلیس روسیه علیه مهاجران آذربایجانی که به مرگ چند نفر انجامید، آذربایجان نفوذ روسیه در کشور را با تعلیق همه فعالیتهای فرهنگی روسیه، تفتیش دفاتر بازوی تبلیغاتی روسیه، اسپوتنیک نیوز، بازداشت چند کارمند اسپوتنیک و تشدید لحن ضدروسی پاکسازی کرد.
نماد کلی کاهش نفوذ روسیه، امضای اعلامیه صلح میان نخستوزیر ارمنستان نیکول پاشینیان و رئیسجمهور آذربایجان الهام علیاف در کاخ سفید با میانجیگری آمریکا و حضور رئیسجمهور وقت آمریکا، دونالد ترامپ، بود.
-کاهش قدرت روسیه در آسیای مرکزی و دریای سیاه
جنگ با اوکراین همچنین قدرت روسیه در آسیای مرکزی را کاهش داده است؛ جمهوریهای سابق شوروی که محتاط هستند، تعامل خود با چین را افزایش دادهاند، از تجارت و ارتباط با کشورهای نفتخیز خلیج بهره میبرند، همکاری خود با همقومان ترکیه را عمیقتر کرده و راههایی برای دور زدن روسیه در صادرات انرژی و سایر کالاها یافتهاند.
جنگ با اوکراین همچنین روسیه را بهعنوان عامل دریایی در دریای سیاه حذف کرده است.
E919, [10/5/2025 3:36 PM]
تغییرات اروپا و ناتو در پی جنگ اوکراین
جنگ روسیه حمایت اروپا از اوکراین را عمیقتر کرده و موجب تغییرات اساسی در موضع دفاعی اروپا برای مقابله با تهدید روسیه شده است. لهستان، فنلاند و کشورهای بالتیک هزینههای نظامی خود را بهشدت افزایش دادهاند و بسیاری از اعضای ناتو متعهد شدهاند که بودجه دفاعی را طی دهه آینده حداقل به ۵ درصد تولید ناخالص داخلی برسانند. جنگ روسیه همچنین منجر به گسترش ناتو به سویدن و فنلاند شد، که مرز روسیه با اتحاد را حدود ۸۰۰ مایل افزایش داد.
روسیه در اروپا نیز نفوذ خود را از دست داده است؛ کاهش شدید واردات انرژی، تحریمهای بریتانیا و اتحادیه اروپا و محدودیت سفر روسها و ممنوعیت رسانههای تبلیغاتی کرملین، توانایی مسکو برای دستکاری قدرت نرم و عملیات اطلاعاتی را کاهش داده است. تقریباً در همه جای اروپا، احساسات ضدروسی در میان رأیدهندگان راست، چپ و مرکز غالب است.
-تضعیف نفوذ روسیه در آمریکا و جهان
در ایالات متحده، تلاشهای ترامپ برای نزدیکی با پوتین با دیدگاههای پایگاه انتخاباتی او همراستا نیست. نظرسنجیها نشان میدهد که رأیدهندگان اصلی او پوتین را نیروی مخرب میدانند و از مسلح کردن اوکراین حمایت میکنند، البته با شرط اینکه اروپا هزینه آن را بپردازد.
سایر نقاط جهان نیز شاهد کاهش قدرت روسیه بودهاند. قیام علیه رژیم اسد در سوریه، فاجعهای برای روسیه ایجاد کرد و با سقوط بشار اسد، متحد مهمی از دست رفت. شکست روسیه بهعنوان یک متحد مفید در ایران نیز آشکار شد، جایی که مسکو در حاشیه ایستاد و شاهد بمباران برنامه هستهای تهران توسط اسرائیل و آمریکا بود.
در افریقا، روزنامه والاستریت ژورنال گزارش میدهد که دولتهای مالی، نیجر و بورکینا فاسو از روابط خود با روسیه و مزدوران آن پشیمان هستند. روسیه که زمانی «نیروی نظامی رو به رشد در افریقا» بود، اکنون «برای حفظ جای پای خود در قاره» تلاش میکند، زیرا سرمایهگذاریها و عملیات نظامی و مالی آن در حال فروپاشی است.
حتی حمایت کوریای شمالی از روسیه ممکن است به اندازهای باشد که کیم جونگ اون ادعا میکند، اما روابط روسیه و چین انعطافپذیرتر است. چین هنوز روسیه را تحت فشار قرار نمیدهد تا جنگ اوکراین را خاتمه دهد، اما منطق حمایت ضمنی پکن از مسکو اکنون کاهش یافته است.
-نتیجهگیری: بنبست پوتین و فروپاشی قدرت روسیه
بنبست پوتین در اوکراین قدرت روسیه را بهعنوان یک قدرت اوراسیایی بهشدت کاهش داده است. این کاهش قدرت با هزینههای سنگین انسانی، منابع هدررفته و مهاجرت گسترده برنامهنویسان، تکنسینها و جوانان ماهر، آینده روسیه را تهدید میکند و رشد اقتصادی بلندمدت آن را محدود میکند.
چرا پوتین همچنان به جنگ بیپایان و کشنده ادامه میدهد؟ نظریهپردازان روابط بینالملل واقعگرا معمولاً فرض میکنند که دولتها برای منافع ملی خود منطقی عمل میکنند. اما رفتار پوتین با منافع ملی روسیه تناقض دارد. انگیزههای او شامل دیدگاه منحرف تاریخی، حفظ جنگ بهعنوان ابزار وحدت جامعه روسیه و تمایل شخصی برای قدرت مطلق و ثبت نام در تاریخ بهعنوان فاتحی خونین است.
غرب باید درک کند که پوتین نه به صلح علاقه دارد و نه آن را میفهمد. تنها راه غلبه بر ایدئولوژی، سیاست و شخصیت او، اعمال قدرت و بازدارندگی است؛ یعنی با حمایت از پیروزی اوکراین، تقویت ظرفیت نظامی اروپا و نشان دادن به مردم و نخبگان روسیه که جنگ پوتین کشورشان را به بنبست کشانده است.
- عضو ارشد شورای آتلانتیک و بنیانگذار گروه میرمیدون، و الکساندر جی. موتیل، استاد علوم سیاسی در دانشگاه راتگرز-نیوآرک
