حق مقاومت و چند پرسش | رضا نساجی
یکی از بهانههای پوتین برای توجیه حمله به اوکراین، مقابله با گرایشات نازی در ناسیونالیستهای اوکراینی بود؛ اما او پاسخ نمیداد که نازیهایی چون گردان آزوف در خاک کشور خودشان چه دخلی به روسیه دارند. در واقع، آزوف برای کشور همسایهای مثل روسیه همانقدر تهدید بود که برای جزایر سلیمان در اقیانوسیه. (بگذریم از اینکه شبهنظامیان طرفدار پوتین، که نامشان از ریشارد واگنر، آهنگساز مورد علاقهی هیتلر اخذ شده، خود در شیفتگی به نازیسم دستکمی از آزوف نداشتند.)
علیرغم مهملات روسگرایان و بهانههای پوتین برای اشغالگری، حق تمام اوکراینیهاست که از سرزمین خودشان مقابل بیگانه دفاع کنند؛ فارغ از اینکه عقیدهشان جه باشد. بنابراین، گردان آزوف هم در جنگ با روسیه ذیحق است، هر چقدر که عقایدش مزخرف باشد. (البته بدیهی است که نمیتوان از معیارهای عملی حقوق بشر کوتاه آمد.)
با گذشت چند دهه، طبیعی است که افکار عمومی جهان همچنان حق مبارزهی مسلحانهی نهضت مقاومت فرانسه (RIF)، حزب کمونیست آلمان (KPD)، پارتیزانهای مارکسیست و آنارشیست مقاومت ایتالیا (Resistenza italiana)، پارتیزانهای کمونیست یوگوسلاوی (National Liberation Army)، مقاومت کمونیست یونان (EAM-ELAS) و… مقابل نازیهای آلمان و فاشیستهای ایتالیا، و نیز چریکهای کمونیست جنبش استقلال کره (Korean independence movement) و حزب کمونیست چین (CCN) در مقاومت مقابل امپریالیسم ژاپن در جنگ جهانی دوم را تایید کند؛ همچنانکه حق مقاومت مسلحانهی جبههی آزادیبخش الجزایر (FLN) مقابل استعمارگران فرانسه و ویتکنگها مقابل ارتش آمریکایی محفوظ بود. حتی حق مجاهدین مسلمان افغانستان در مقابل ارتش سرخ شوروی (هرچند این مقاومت با حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی آمریکا، بریتانیا و پاکستان بود.)
گمان نمیکنم توضیح بیشتری لازم باشد تا بدانیم که حماس و حهاد اسلامی در دفاع از غزه مقابل اشغالگری اسرائیل ذیحق هستند؛ فارغ از اینکه عقاید مذهبیشان چیست و نظر ما دربارهی ان عقاید چه. (تاکید بر معیارهای حقوق بشر هم گفتن ندارد.)
اما پرسشهایی برای ناظران باقی میمانند:
پرسش از محبوبیت یا عدم محبوبیت حماس و جهاد اسلامی در نوار غزه (و کرانهی باختری)؛
پرسش از چرایی محدودیت انتخاب مردم غزه برای واگذاری امر ادارهی امور داخلی و مقاومت مقابل تهاجم خارجی به حماس؛
پرسش از نقش اسرائیل در تشکیل و برجسته شدن اسلامگرایان حماس مقابل گروه سکولار و چپگرای فتح؛
پرسش از چرایی اقدامات اسرائیل برای حذف و حبس مادامالعمر رهبران محبوب و رادیکال چپ سکولار فتح که آلترناتیو سازشکاری محمود عباس و نیز رادیکالیسم اسلامی حماس بودند و هستند؛
و… .
اما تردیدی نیست که اسرائیل خود حماس را به وجود آورد؛ خود آن را به رادیکالترین گروه فلسطینی بدل کرد؛ خود آن را به محبوبترین گروه فلسطینی (برندهی ۴۴.۴۵ درصد آرای انتخابات پارلمانی ۲۰۰۶ فلسطین، که حماس را به تشکیل دولت و پست نخستوزیری هدایت کرد) مبدل ساخت؛ خود مانع از شکلگیری آلترناتیو برای حماس شد (از جمله با ممانعت از برگزاری دورهی بعد انتخابات پارلمانی و نیز سنگاندازی در کار تشکیلات خودگردان برای تشکیل دولت مستقل فلسطین)؛ خود آن را به تنها گزینهی مردم تحت محاصرهی غزه بدل کرد؛ خود مقاومت مسلحانه را به تنها استراتژی پیش روی مردم غزه تبدیل کرد؛ و خود عملیات گروگانگیری مسلحانه را به تنها تاکتیک پیش روی حماس برای بر هم زدن تعادل نامتعادل قوا مبدل نمود.
همچنانکه بریتانیا و آمریکا با برساختن بنلادن و مجاهدین مسلمان افغان مقابل شوروی در جنگ بوسنی و جنگ افغانستان، ریشههای القاعده و طالبان را به وجود آوردند، این اسرائیل بود که در مقابل ملیگرایی عرب و چپگرایی سکولار غالب در مقاومت فلسطین، باد اسلامگرایی را کاشت و توفان برداشت کرد.
باری، اگر گفتوگو میان چپ سکولار فلسطینی و یهودی ممکن نبود و نیست، اسلحه میان بنیادگرایان مسلمان فلسطینی و یهودی اسرائیل داوری خواهد کرد. چه جای گله، برای یهودیان رادیکالی که اسحاق رابین را بابت سازش با اعراب ترور کردند و مسلمانان رادیکالی که انور سادات را بابت سازش با اسرائیل ترور کردند؟
حق مقاومت و چند پرسش | عظیم حسن زاده
مسئله اصلی در تحلیلهای درخشانی نظیر این تحلیل از رضا نساجی از وضعیت فلسطین و غزه و به تبع آن آشفتگی در موضع گیری چپ، غلبه نگاه چپ تحلیلی (ساختاری) بر چپ غربی (قاره ای) است. در این دست نوشته ها و تحلیل ها سوژه زدایی از فرایند مقاومت، اتفاقا به همدستی ناخواسته ی مقاومان در بازتولید فرایند ستم منتهی میشود، امکان های مقاومت تماما به پویایی فرایندهایی منتقل میشود که تقریبا به تمامی در مواجهه با پرسش های اخلاقی شکننده اند و از همه مهمتر از رنج های بدنمند سوژه های مقاومت هم غافل اند و حتی مجبور میشوند به نام امری قدسی، بصورت فاجعه باری به متافیزیکال کردن رنج های معمول و کاملا قابل پرهیز هم اکنونی انسانی پناه ببرند (لازم به تاکید نیست که همه اینها لزوما ربطی به متن نساجی ندارد و نوشته او بهانهای است برای اشاراتی به یک زخم نه چندان قدیمی که این روزها دوباره از دشواری فلسطین و تراژدی غزه سر بر آورده است).
همچنانکه در نوشته نساجی هم مشهود است، روایت مقاومت در فلسطین بجای خوانش تعاملی (اینترکشنال) و حفظ عاملیت و سهم سوژه مقاومت در فرایند ستم _ مقاومت، آنها نیروی بیشکلی تصور شدهاند که تماما توسط نیروی سرکوب متعین میگردند. نیازی به گفتن نیست که این رویکرد آلتوسری چه تبعات وحشتناکی برای سوژه به مثابه یک موجود گوشت و پوست و استخواندار دارد که در روایت های تحلیلی به مثابه جزئی از ضرورت پویایی (داینانیزم) به پسِ روایت رانده میشود؛ و باعث میشود در مواجهه با کلیت ملتهب شده هم اکنونی غزه مدام به تاریخِ ستم ارجاع بدهد. چرا که قادر به، به چنگ در آوردن هم اکنونیت و سهم سوژه مقاومت در خلق هم اکنونیت نیست و فاجعه بارتر اینکه میخواهد هم اکنونیت را هم جامه تاریخ بپوشاند، بی آنکه اندیشه کند همین اکنونیتْ محل وقوع مقاومت میتواند باشد و باید بتواند امکانهای مقاومت را در اکنونیت با انقطاع از تاریخی که ظاهرا فرار از آن ممکن نیست، آشکار کند.
در این لحظه تاریخی یک اندیشهورز چپ، اتفاقا باید تاریخ را نه از چشم ستمگر و عاملیت او که باید از شانههای ستمدیده روایت کند که هم حامل تمام ستم های ستمگر و هم حامل امکان های مقاومت ستمدیده در گذشته و اکنون باشد که این رویکرد تحلیلی آنها را، یعنی دقیقا تنها امکان خروج از چرخهی ستم را برای سوژه مقاومت پنهان ساخته است. با این رویکرد است که نقد سوژه مقاومت به معنای قرار گرفتن در جبهه ستمگر نمی شود و هم قادر میشود به خیل عظیمی از سوالات ناظران پاسخگو باشد و خیلی مطالب دیگر که متاسفانه آنقدر بلا بر سرمان ريخته اند که فرصت پرداخت نداریم و تنها به لیست کردن عنوان ها می پردازیم تا شاید روزی برگردیم همه را با هم بخوانیم.
(* حسنزاده عنوان نوشتهاش را از نوشته رضا نساجی اخذ کرده است. چرا که این نوشته نه در برابر آن که در ادامه آن قابل فهم است.)
