۱. ارسطو از چند نوع حکومت یاد میکند که یک نوع آن سلطنت ستمگر تحت عنوان تیرانی است. حمید عنایت، به عنوان فلسفهدان برجستهای که باید بار عاطفی و معنایی کلمات را عمیقا وجدان میکرد، برای همین کلمه از معادل “تورانی” استفاده میکند. همین قدر نژادپرستانه.
۲. در بحبوحهی جنگ دوازده روزه دو نفر از منسوبان فلسفه از بازگشت به خویش گفتند. کجا؟ در برنامهی تلویزیونی “جریان”. کدام رسانه؟ در رسانهی خودخواندهی ملی. چه نوع بازگشتی؟ بازگشت به حافظِ شیرازی بر محوریت زبان فارسی. همین قدر ابلهانه.
۳. یک کارشناس محیط زیست که شیفتهی سلطنت، جنگ و شوونیسم است، به فکر فریب ما به گونهی بچگانه افتاده بود. وی در روز زبان مادری با لودگی چیزی نوشته بود در این مایهها: «دعوای زبان مادری و پدری و غیرذلک را فعلا کنار بگذاریم و اول بر خصم پیروز شویم.» یعنی حتا در حضیض بیقدرتی نیز کلمهای از حقوق انسانیِ شهروندان در زبان این آدمها نمیچرخد. حال میخواهند باور کنیم که در اوج قدرتشان حقوق دیگران را دودستی تقدیمشان خواهند کرد. همین قدر شیادانه.
۳. حکومت پس از یک عمر ستیزِ ظاهری با ناسیونالیسم تبارگرا، چندی است فیلش یاد هندوستان کرده است. تلویزیون چپوراست سرودهای ناسیونالیستی ساز میکند؛ رادیو پر شده از برنامهی شاهنامهخوانی، پخش نمایشنامههای مُندرسِ باستانگرایانه، و قرائت متنهای سانتیمانتال در باب شجاعتهای خیالیِ یک قوم خاص. (در اغلب اینها نوعی بدگویی از سلسلههای ترک با چاشنی گندهگوییهای نژادپرستانه فراموش نمیشود.) از آن سو مسئولان میدانی بیلبوردها، اتوبوسهای شهری و ایستگاههای مترو را با تصاویر افسانههای باستانی بزک کرده و مجسمهی آرشِ کمانبهدست را در میدان ونک علم میکنند. که چه بشود؟ که در گیرودارِ جنگ با اسرائیل، جناب آرش تیری در چله بگذارد و مرز ایران و توران در تهران را تعیین کند.* همین قدر تجزیهطلبانه.
۴. پیشتر گفته بودم که ناسیونالیزه کردن فضای کشور، آنهم با تکیهی افراطی بر اسطورههای یک قوم خاص، نه تنها کمکی به انسجام ملی نمیکند، بلکه موجب از همگسیختگی بیشتر خواهد شد. دلیل روشن است. آنچه موجباتِ همگرایی ترکان و دیگر اقوام در قلمرو ممالک محروسه را فراهم آورده عامل مذهبی بوده است و نه قومی. نمیتوان نقطهی ثقل گفتمانِ حکمرانی را تغییر داد و در عین حال ساختار موجودِ قدرت را حفظ کرد.
البته دیگر کار از کار اقتدارگرایانِ تمرکزگرا گذشته است. در وضعیتی که سویهی وحدتبخش مذهب از رهگذر سیاستهای غلط و رفتارهای خشن حکومت کمأثر شده، باید به دال بزرگ دموکراسی پناه برد. چیزی که نه اقتدارطلبان در قدرت میپذیرند و نه اقتدارطلبان برقدرت. اقتدارطلبان درقدرت حفظ قدرت را تنها در وضعیت غیررقابتی و با ارجاع به منشأ آسمانیاش ممکن میدانند. و از نظر مخالفان، به ویژه سلطنتطلبان، موجودیت ایرانِ فعلی مرهون مرکزگرایی مستبدانه و دیکتاتوری وابسته بوده است.
با همهی این احوال مملکت در بزنگاهی قرار گرفته که راهی جز دموکراتیزهشدن ندارد. و گرنه برای ملیتهای مختلف به عنوان بزرگترین محذوفان صحنهی سیاست در یکصد سال گذشته، هیچ گفتمانی جز پلورالیسم سیاسی وجاهتی ندارد؛ گفتمانی مبتنی بر آزادیهای فردی، عدالت اجتماعی و حق تعیین سرنوشت. و اصرار بر تحمیل گفتمانِ سانترالیستیِ تبارگرایانه بر سپهر سیاست، نتیجهای جز یوگسلاویاییشدن نخواهد داشت.
- یک پینوشت غیرجدی:
با عنایت به منسوخشدن دورهی توهمات اوسطورهای، تیری که از چلهی کمان این آدم رها شود، سیصد متر بیشتر برد نخواهد داشت. و در بهترین حالت اتوبان همت مرز توران خواهد بود که با توزیع فعلی جمعیتِ تهران تا حدودی تطابق دارد. بر این بفزایید جمعیت عظیم بازاریان تُرک تهران را که ناجوانمردانه به نیاوران، تجریش، ولنجک، قیطریه، کامرانیه و الهیه نفوذ کردهاند!
