در یکی از شهرهای اروپا ، یک برنامه فرهنگی برگزار شد که جمعی از مهاجران و کشور میزبان در آن شرکت داشتند. در میان جمع، یک زن جوان از آسیا حضور داشت که برای بیان نظرات خود از زبان کشور میزبان استفاده میکرد. کلامش روان بود و در ظاهر هیچ مشکلی نداشت، اما وقتی که مجری برنامه، از او خواست تا همان گفتهها را با زبان مادریاش، عربی، تکرار کند، همه چیز تغییر کرد.
زن جوان با کمی تردید به زبان عربی شروع به صحبت کرد، و ناگهان، صدای او تبدیل به جریانی از احساسات و معنا شد. کلماتی که به نظر ساده میآمدند، حالا عمیقتر و با روح بیشتری در دل شنوندگان نفوذ میکردند. چشمانم به سوی او رفت و فهمیدم که نه تنها در صدای او، بلکه در چهرهاش، در هر حرکت دست و در هر کلمهای که بر زبان میآورد، نوعی از آزادی و اصالت دیده میشود که هیچگاه در زبان دیگر نمیتوان آن را یافت. (نقل قول از یک دوست عرب)
این لحظه مرا به یاد گفتاری از هایدگر انداخت که میگفت: “زبان خانه هستی است.” این خانه، خانهای است که هر فرد در آن میتواند خود را پیدا کند، خودش را بشنود و در آن راحت زندگی کند. وقتی که از زبان مادری دور میشویم، انگار که از خانه خود جدا شدهایم. به مرور، احساس بیخانمانی و اضطراب در درونمان رشد میکند، چون دیگر نمیتوانیم معنا و هویت خود را در واژههای خارجی پیدا کنیم.
داستان صبور صهیب، شاعر اوزبیک را هم فراموش نمیکنم. او در صفحه فیسبوکش شعری با زبان مادریاش، اوزبیکی، دکلمه کرد. وقتی صدای او را شنیدم، احساس کردم که نه تنها کلمات، بلکه هر ضربان قلب او در این کلمات جاری است. زبان اوزبیکی، که خود را در دل این شعر میریخت، من را به دنیای دیگری برد؛ دنیایی که در آن، فرهنگ و احساسات اوزبیکها به طرز شگفتانگیزی تجلی پیدا کرده بود. اشکهایم به خاطر این شور و هیجان ناخواسته سرازیر شدند. این همان احساسی است که وقتی زبان مادری را در اختیار داریم، به دنیا از زاویهای دیگر مینگریم.
ما باید به این نکته توجه کنیم که زبان، همانند خانهای است که هویت و روح ما در آن سکونت دارد. اگر از آن دور شویم، نه تنها از خودمان، بلکه از همه چیز که ما را به گذشته و تاریخمان متصل میکند، بیگانه میشویم.
* سعادت موسوی، روزنامهنگار آزاد افغانستانی و پناهندهی مقیم هالند است. او دربارهی مهاجرت، فرهنگ و ادبیات مینویسد و در مقالاتش به مقایسه تجربهی زندگی در شرق و غرب میپردازد. او میگوید که نوشتههایش تلاشی است برای اندیشهورزی، مقابله با فراموشی و فاصلهگرفتن از فرهنگ و تاریخ شفاهی. موسوی میافزاید که چشمانداز اصلی قلمش، جستوجو و ستایش آزادی و حقیقت در کلمات است.
