کوچ و فاجعه؛ نگاهی به کتاب “کوچ در پی کار و نان” از محمد مالجو
کتاب «کوچ در پی کار و نان» به بررسی مهاجرت بخشی از مردم آذربایجان به تهران در سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ شمسی میپردازد. این کوچ صرفا نتیجه تغییر اقلیم و بحران اقتصادی نبود، در عین حال معلول انتقام رژیم پهلوی از آذربایجان در پی شکست حکومت خودمختار دموکرات بود. در این دوره، شرایط اقتصادی و اجتماعی آذربایجان و دیگر مناطق شمال غرب ایران بحرانی بود و بسیاری از مردم، برای تأمین معیشت و یافتن شغل، مجبور به مهاجرت به پایتخت شدند.
نویسنده با استفاده از اسناد تاریخی، مکاتبات اداری و گزارشهای دولتی، تصویری واقعی از وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مستمندان ارائه میدهد. پرسش محوری کتاب این است که آیا مستمندان صرفاً قربانی شرایط بودند یا توانستند به شکلی محدود فاعلیت و تأثیرگذاری خود را نشان دهند؟ سرفصلهای مختلف کتاب به شرح زیر است:
فصل اول: زمینههای تاریخی و اقتصادی کوچ
-
بحران اقتصادی آذربایجان: تعطیلی کارگاهها و کاهش فعالیتهای اقتصادی در شهرها و روستاها باعث افزایش فقر و بیکاری شد.
-
فشار بر کشاورزی: خشکسالی، کاهش محصول و افزایش بدهی کشاورزان، آنها را مجبور به مهاجرت میکرد.
-
مهاجرت به شهرها: مهاجرت به پایتخت، یعنی تهران، به دلیل فرصتهای شغلی محدود و فشار اقتصادی، به یک پدیده گسترده تبدیل شد.
-
نویسنده نشان میدهد که مهاجرت به تهران نتیجه مستقیم سیاستهای اقتصادی ناکارآمد و کمبود فرصتها در مناطق محروم بوده است.
فصل دوم: زندگی مستمندان و شرایط اجتماعی
-
مستمندان در تهران با فقر شدید، زندگی در محلات فقیرنشین و دسترسی محدود به خدمات اجتماعی مواجه بودند.
-
بسیاری از مهاجران فاقد مهارت خاص بودند و در کارهای روزمزد، دستفروشی و خدمات ساده مشغول به کار شدند.
-
روابط میان مهاجران و دولت مرکزی پیچیده بود؛ دولت تلاش میکرد با مقررات محدودکننده یا اعطای کمکهای محدود وضعیت را کنترل کند، اما حضور مستمندان باعث شد که واکنشهای سیاسی و اجتماعی جدید شکل بگیرد.
فصل سوم: مفهوم «فاعلیت منفعلانه»
-
مالجو در این فصل، مفهوم «فاعلیت منفعلانه» را معرفی میکند: مستمندان هرچند فاقد قدرت سیاسی یا سازمانیافته بودند، اما حضور و فعالیتهای روزمرهشان باعث شد که دولت و جامعه واکنش نشان دهند.
-
نمونهها شامل درخواستهای کمک، مراجعه به ادارات، یا تشکیل گروههای کوچک حمایتی است.
-
نویسنده نتیجه میگیرد که حتی در شرایط محدود و دشوار، مستمندان توانستند به شکلی تاثیرگذار عمل کنند و این فاعلیت، با اینکه محدود و تحت فشار بود، ملموس و اثرگذار بوده است.
فصل چهارم: واکنشهای دولت و سیاستهای رفاهی
-
دولت مرکزی برای کنترل مهاجرت و مشکلات ناشی از آن، اقدام به بخشنامهها، ایجاد امکانات رفاهی محدود و ساماندهی مهاجران کرد.
-
این اقدامات شامل ایجاد محلهای اسکان موقت، اعطای مجوز کار در برخی مناطق، و ثبت درخواستها و آمار مهاجران بود.
-
کتاب نشان میدهد که سیاستهای دولتی در این دوره، بیش از آنکه ساختاری و بلندمدت باشد، واکنشی و محدود به کنترل بحرانها بوده است.
فصل پنجم: پیامدها و اهمیت تاریخی
-
مهاجرت مستمندان، فراتر از یک بحران اقتصادی، نقطه آغاز تغییر در سیاستهای رفاهی و اجتماعی ایران بود.
-
این تجربه نشان داد که مستضعفان و فقرا میتوانند با حضور فعالانه، حتی در شرایط محدود، بر تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی تأثیر بگذارند.
-
کتاب اهمیت مطالعه تاریخ از دیدگاه پایین (bottom-up) را برجسته میکند و نشان میدهد که تاریخنگاری صرفاً از منظر دولت و نخبگان، نمیتواند تمام واقعیت را بازنمایی کند.
نگاه شتابزده به کتاب
«کوچ در پی کار و نان» تصویری مستند و تحلیلی از مهاجرت مستمندان آذربایجان ارائه میدهد و نشان میدهد که چگونه فقر، بیکاری و بحرانهای اقتصادی، زندگی مردم را تغییر داد. کتاب تاکید میکند که مستمندان، حتی بدون قدرت سیاسی یا سازمانیافته، توانستند فاعلیت محدود ولی اثرگذار خود را نشان دهند. مطالعه این کتاب برای درک روابط میان فقر، مهاجرت و سیاست اجتماعی در ایران معاصر اهمیت ویژهای دارد. بر اساس مطالعات تاریخی و پژوهشهایی مانند کتاب «کوچ در پی کار و نان» اثر محمد مالجو، میتوان سیاستها و اقدامات رژیم پهلوی را که در عمل به شکلگیری فاجعه مهاجرت و فقر گسترده در میان آذربایجانیها منجر شد، به چند محور مهم تقسیم کرد:
تمرکزگرایی و سیاستهای اقتصادی نابرابر
رژیم پهلوی (به ویژه دوره پهلوی دوم) سیاست اقتصادی تمرکزگرایانه را دنبال میکرد و سرمایهگذاریهای کلان صنعتی و اقتصادی عمدتاً در تهران و برخی شهرهای مرکزی ایران متمرکز بود. استانهای شمال غرب ایران، به ویژه آذربایجان، از کمبود سرمایهگذاری، تعطیلی کارخانهها و محدودیت مشاغل صنعتی رنج میبردند. این سیاست باعث شد که مردم نتوانند معیشت خود را در منطقه تأمین کنند و مجبور به مهاجرت شوند.
محدود کردن فعالیتهای کشاورزی و روستایی
پهلوی تلاش کرد تا کشاورزی سنتی را به نفع اصلاحات ارضی و اقتصاد مدرن تغییر دهد، اما این اصلاحات ناقص و نابرابر باعث شد که کشاورزان آذربایجانی از درآمد محروم شوند. بدهیها، خشکسالیها و محدودیت دسترسی به بازارهای مرکزی، شرایط را برای دهقانان سختتر کرد و آنان را وادار به کوچ به شهرها برای یافتن کار کرد.
سیاستهای زبانی و فرهنگی
رژیم پهلوی، به ویژه در دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰، سیاستهای یکزبانی و ملیگرایی فارسمحور را دنبال میکرد. مدارس، رسانهها و نهادهای دولتی عملاً از آموزش و توسعه زبان و فرهنگ ترکی آذربایجانی جلوگیری میکردند. این سیاستها باعث تضعیف هویت فرهنگی و اجتماعی آذربایجانیها شد و زمینهی مهاجرت و پذیرش شرایط سخت شهری را تسهیل کرد.
ناتوانی در مدیریت مهاجرت و فقر
وقتی مستمندان آذربایجانی به تهران مهاجرت کردند، دولت پهلوی فاقد سیاست رفاهی یا حمایتی جامع بود. هیچ برنامهی مدونی برای اسکان، تأمین مسکن یا اشتغال مهاجران وجود نداشت و این وضعیت باعث شد که مستمندان در شرایط بسیار سخت، بدون کمک و فاقد امنیت اقتصادی، زندگی کنند.
نتیجهی سیاستها: فاجعه انسانی
ترکیب سیاستهای اقتصادی تمرکزگرا، محدودیت در کشاورزی، فشارهای فرهنگی و عدم حمایت اجتماعی، باعث شد که صدها هزار نفر از آذربایجانیها به شکل ناخواسته و اجباری مهاجرت کنند. این مهاجرت گسترده و شرایط سخت شهری، عملاً یک فاجعه انسانی و اجتماعی برای جامعه آذربایجان در آن دوره ایجاد کرد.
به طور خلاصه، میتوان گفت که سیاستهای تمرکزگرایانه، اقتصادی نابرابر، فرهنگی سرکوبگر و ضعف در حمایت اجتماعی رژیم پهلوی در عمل باعث ایجاد فاجعهای شد که کتاب مالجو آن را تحت عنوان «کوچ در پی کار و نان» تحلیل میکند.
